فریدا کالو در ششسالگی به فلج اطفال مبتلا شد و در هجدهسالگی از یک تصادف مرگبار جان سالم به در برد: با یک ساق پا، ستون فقرات و لگن خردوخاکشیر اما همچنان مقاوم دربرابر درد و مشکلات. هنگامی که دوران نقاهتش را در تختخواب سپری میکرد، تصمیم گرفت تا بیهیچ پیشینهی تجربی یا آموزشی به نقاشیکشیدن بپردازد. نقاشی به او اجازه میداد تا از «تمرکزکردن روی بدنش رها شود». تاکنون سرگذشتنامهها و فیلمهای مختلفی از زندگیاش درآمده اما تفاوت «تختخواب فریدا» با بقیهی این آثار این است که از زوایایی متفاوت و چه بسا چالشبرانگیز به زندگی وی پرداخته. پاراگرافهای رمان از زاویهی دید فریدا کالو و با بیان افکارش، بهصورت پیدرپی، به سومشخص میروند و برمیگردند. ماجراهای رمان بارها به سراغ تابلوهای خاصی از فریدا میروند و ضمن توصیف ویژگی آنها، از سرچشمهی الهامشان میگویند. منبع اشارات دراکولیچ دربارهی زندگی فریدا بهروشنی معلوم نیست. نویسنده بهجای نظریهپردازی و نقد هنری، روایت خودش را روی تحلیل شخصیت و زندگی فریدا ــ ازطریق بیان تکگوییهای وی ــ متمرکز میکند. ماجراهای زندگی وی ــ اشتیاق شدیدش برای عشق، تجربیات مهلک و ویرانگرش، روابط غیرمتعارفش و مسائلی مانند اینها ــ در خدمت تأکیدکردن روی تجربیات او هستند؛ تجربیاتی که بارها در نقاشیهایش تصویر شدهاند و دراکولیچ بهطور مستقیم و مشخص به برخی از آنها اشاره میکند. به گفتهی دراکولیچ، دلیل اینکه فریدا کالو، بارها و بارها، به کشیدن خودرُخنگاره روی آورد، این بود تا ثابت کند که همچنان زنده است. فریدا کالو یک نقاش برجسته است که آثارش عموماً بعد از مرگش مورد توجه قرار گرفتند. او تصمیمات مبهمی در زندگیاش گرفت. بارها، بارداریهای ناقص و سقط جنین داشت و هیچوقت بچهدار نشد. اما زاویهدید دراکولیچ از تمام چالشهای دردناک فریدا، بینشها و توصیفات بدیعی ارائه میدهد و درد جسمی و روحی را از نگاه متفاوتی میبیند. یکسوم آخر کتاب که به تأملات و تفکرات خوفانگیز فریدا درمورد مرگ میپردازد، به راهرفتن روی سرب داغ میماند. دراکولیچ با زیبایی تمام، تنهایی و دلتنگی عمیق فریدا را تصویر میکند؛ تنهاییای که تقلا میکرد تا از آن بگریزد یا آن را به منبع الهامش برای کشیدن نقاشی تبدیل کند. در بند آخر شعر «گامها» اثر فرانک اوهارا آمده: «آه، خداوندا، چه شگفتانگیز است/ بلندشدن از تختخواب/ نوشیدن فنجانفنجان قهوه/ کشیدن نخنخ سیگار/ و…». کالو هم سیگار میکشید و هم قهوه مینوشید اما بهندرت میتوانست که هروقت مایل بود، از تختخوابش بزند بیرون و روابط عاشقانهاش، مشخصاً دو بار ازدواجش با دیگو ریویرای دیوارنگار که «مائسترو» مینامیدش، بیشتر برایش ترس و هراس و ملال به ارمغان آوردند تا لذت و خوشی. خواننده به فراخور تجربیات زیستی و خوانشی خودش، میتواند به دیدگاههای متنوعی دربارهی این رمان برسد؛ برای نمونه، میتوان به این موارد اشاره کرد: نقاش میتواند مثل نویسندهی رمان، تجربهی زیستی خودش را در اثرش نشان دهد. نقاشی برای فریدا، جنبهی درمانی داشت و تقلایی برای زندهماندن بود. دراکولیچ در بسیاری از پاراگرافهای این متن، دست به تحلیلهای شخصی از زندگی فریدا میزند؛ تحلیلهایی که بسیار دقیق و انسانی و بر یک منطق محکم استوارند. رمان به یک جستار بلند میماند و فصلبندی و عنوانگذاری ندارد. زنبودن فریدا در یک فرهنگ بهشدت مردسالار و چالشهای پیش رویش قابلتأملاند. این یک سرگذشتنامهی صرف نیست که نویسنده از «الف» تا «یای» آن را نوشته باشد؛ بلکه با داشتن اطلاعاتی از زندگی فریدا، بخشهایی را که اهمیت و ارزش گفتن داشتهاند، برجسته کرده و چه بسا که در خیلی جاها، آنها را با نگاه خودش درآمیخته و حتی از دریچهی نگاهی امروزین دیده است. تقلاهای یک زن برای نگهداشتن مرد خودش به هر قیمتی، تقلاهای یک فریدا و یک هنرمند و یک نقاش. زنبودن، زنبودن به مفهوم طبیعی و غریزی، زنبودن در جایگاه یک هنرمند، علیل و مریض و چلاقشدن، هنرمندشدن، همسر یک هنرمند شدن و رویکردش به شهرت و عشق و… چنین پرداخت زیبا و ماهرانهای به زندگی یک هنرمند، ازطریق روایتگری کمیاب است. دو نکتهی مهم «تختخواب فریدا» را از دیگرآثار دربارهی زندگی وی متمایز میکنند: نخست، ابزار روایتمندانهی رفتوبرگشتهای تصادفی از راوی سومشخص به راوی اولشخص است. البته ممکن است این ویژگی برای برخی مخاطبان ملالآور و خستهکننده به نظر آید اما تردیدی نیست که این شیوه در این رمان ــ که دراکولیچ با تردستی موفق به انجامش شده ــ یک امتیاز به حساب میآید. در رمان تختخواب فریدا، اسلاونکا دراکولیچ راوی را به حاشیه میبرد درحالیکه ازطریق پرداختن به نقاشیهای فریدا کالو، همچنان با روایت نوعی ارتباط مهارشده هم دارد. دوم، توصیف دقیق و موشکافانهی برخی آثار فریدا از دریچهی رویدادهای زندگی و افکار و احساسات وی است و اشاراتی که خواننده را وسوسه میکند تا ــ اگر امکانش را دارد با یک جستوجوی ساده در اینترنت ــ برود به سراغ تابلوی مورد اشاره و تعابیر دراکولیچ را بکاود. ناگفته نماند که این بخش از رمان، بهخصوص برای نقاشان جوان، درسآموز است، ضمن اینکه وسوسه و البته مجالی برای تفسیر و تعبیر مجدد آثار فریدا، با عنایت به توصیفات دراکولیچ فراهم میآورد. هرچند این رمان را بدون داشتن هرگونه اطلاعات قبلی از زندگی فریدا میتوان خواند اما اگر فرصت و حوصلهای برای خواننده دست دهد که پیشاپیش از زندگی واقعی فریدا اطلاعاتی کسب کند، برای درک دقیق برخی اشارات تعیینکنندهی رمان بسیار کارساز خواهند بود.
نوشتهی: علیرضا دوراندیش